Donnerstag, 25. Oktober 2012

ماموریت الهی


و ابراهیم به شهری رسید که مردمانش گوسه فند می‏پرستیدند.
پس ابراهیم (ع) فرموند: گوسه فند را که نباید پرستید، باید قربانی نمود.
گوسه فندان شهر خندیدند. (اینجوری: بههههع بهههههع!)
ابراهیم (ع) از خواب پرید! رو به اسماعیل کرد و گفت: دوباره خواب دیدم.
اسماعیل دوید و چاقو را از داخل ظرف شویی برداشت و از پنجره به بیران پرت نمود.

Sonntag, 21. Oktober 2012

حکیمی را گفتند:ایرانیان همه بوقند! حکیم بر آشفت که حاشا و کلا! تهمتی نارواست! گر بوق را فشاری وارد آید صدایش همی درآید لیکن ایرانیان را نه


حکیمی را گفتند:ایرانیان همه بوقند! حکیم بر آشفت که حاشا و کلا! تهمتی نارواست! گر بوق را فشاری وارد آید صدایش همی درآید لیکن ایرانیان را نه

Mittwoch, 3. Oktober 2012

عکس بازار تهران الان


اعتراض در بازار تهران

همین الان یکی از بستگان از بازار خبر داد که بازاری ها دست به اعتراض زدن و در حال شعر دادن هستن و هنوز نیروی انتظامی به صورت چشمگیر وارد عمل نشده

Dienstag, 2. Oktober 2012



سوره دلار !


الدلار (۱)
و الدلار (۲)
و ما ادرئک الدلار (۳)
التی تا نیم ساعت پیش بیست و هشت هزار (۴)
و هذا من فضل المحمود الحمار (۵)
رجل ز دیار گرمسار (۶)
الذی جعل کل آمار (۷)
و پیشتاز فی کل امور عین چاپار (۸)
...نمونه اش همین نرخ ساعتی دلار (۹)
انا ارسلنا المحمود لخنده الحضار (۱۰)
یا ایهاالذین آمنوا با این اوضاع عمرا اگر بتونید بخورید و بیاشامید (۱۱)
چه برسه به اینکه بخواین اسرافم بکنید (۱۲)

Mittwoch, 5. September 2012

Dienstag, 7. August 2012

Sonntag, 5. August 2012

حمید سوریان طلایی شد

حمید سوریان برنده مدال طلای کشتی وزن ۵۵ کیلو  المپیک لندن شد 

Dienstag, 31. Juli 2012

Sonntag, 29. Juli 2012

Donnerstag, 26. Juli 2012







!به سلامتی همه خلافکارا،که حداقل دو ماه در سال خلاف نمی‌کنن. اینا محرم تو ایران قتل‌عام می‌کنن، رمضون تو سوریه

Samstag, 14. Juli 2012

سالروز ولادت امام خامنه ای مبارک باد

همه از خدائیییییییییییم و خدا از همه… همزمان با سالروز تولد یگانه بنجلِ عالم بشریت… غایب صدیقه‌ی کبری… نیمه‌ی گمشده‌ی من… و دوازده و نیم اختر تابدار آسمان امامت… به همین مناسبت مراسم سروکله‌زنان با ماشینِ آقایان حاج سعید حدادیان، حاج محمود کریمی، حاج منصور ارضی و با گزارش جواد خیابانی، و با گلاب‌افشانی سخنرانان آیت‌الله حافظ شیرازی، حجت‌الاسلام والمسلمین بالقسط دو ماهه برگزار خواهد شد. مکان: مسجد بلال شیری، زمان: امام زمان


Donnerstag, 7. Juni 2012

مسلمین فضا اومدن ولی امر مسلمین جهان رو با خودشون رو ببرن


از بس این جنتی و خاتمی از ولی امر مسلمین جهان تعریف کردن که بلاخره مسلمین فضا اومدن سراغش که ببرنش 

Mittwoch, 6. Juni 2012

بالایارهای محترم،لطفا این نواب صفوی رو برگردونید به بهشت

انگار این مشکل بالاترین قرار نیست به این زودی ها برطرف بشه این که یک کاربر با انرژی کم طی یک روز صد تا لینک مزاحم بفرسته با سبب اختلال در سایت و ایجاد مزاحمت برای بقیه کاربران بشه.در حال هزار ۲-۳ عدد از این موجودات ناشناخته و مرموزت،درحال انجام حرکات ددمنشینایه و مزبوحانه هستن:کاربر نواب صفوی و رامین دوصفر فلان،لطفا رسیدگی کنید 

Montag, 4. Juni 2012

بیست‌و‌سه سال پیش، در چنین روزهایی ماندگارترین تصویر خبری تاریخ ثبت شد


بیست‌و‌سه سال پیش، در چنین روزهایی یعنی هفته‌ی نخست ماه ژوئن، میدان «تیان‌آن‌من» (Tiananmen Square) شهر پکن، صحنه سرکوب خونین تظاهرات دانش‌جویان به‌دست نیروهای نظامی و انتظامی دولت چین بود. پنجم ژوئن 1989، یک روز پس از پاک‌سازی میدان تاریخی مذکور، و در حالی‌که پایتخت چین در شرایط حکومت نظامی، زیر چکمه‌ی سربازان، صدای نفربرها و شنی تانک‌ها می‌لرزید، صحنه‌ای ثبت شد که از ماندگارترین تصاویر خبری تاریخ محسوب می‌شود.
یک فرد گمنام که نه با گروهی چریکی از کوه پایین آمده بود و نه اسلحه در دست و نه نارنجک به کمر داشت، با تی‌شرتی سفید بر تن و دو کیسه‌ی پلاستیکی در دست که حاکی از بازگشت وی از فروشگاهی به خانه بود، جلوی تانکی ایستاد و با سماجت، مانع حرکت یک ستون از تانک‌ها شد. وی از تانک بالا رفت، مکالمه‌ای کوتاه با خدمه‌ی تانک داشت و پس از پایین آمدن، باز هم از جلوی تانک کنار نرفت. تصاویر نشان دادند که دو نفر وی را از صحنه دور کردند اما هرگز کسی نام او را نفهمید و هیچ‌گاه سرنوشت وی معلوم نشد. این مرد که رسانه‌ها از او با عنوان «شورشی گمنام» یاد می‌کنند، یکی از صد انسان تاثیرگذار قرن بیستم به انتخاب مجله تایم است.


علارغم شایعات بسیار، هرگز معلوم نشد آن مرد که بود و عاقبت‌اش چه شد؟ آیا افرادی که وی را بردند از مردم عادی بودند یا لباس‌شخصی‌ها؟ آیا آن «شورشی گمنام» به‌دست نیروهای امنیتی چین افتاد یا زندگی مخفی پیش گرفت؟ به هر حال، تصاویر عمل وی را جاودانه کردند و هرگاه نام کشتار تیان‌آن‌من به میان می‌آید، از شورشی گمنام هم یادی می‌شود. شاید روزی نام وی فاش شود، شاید هم تا ابد کسی از هویت واقعی او آگاهی نیابد اما شجاعت وی باعث شد تا جهانی به احترام‌اش کلاه از سر بردارند.


منبع :http://radiokoocheh.com/article/164515

Samstag, 3. März 2012

از خاتمی بی شرم تر،مریدان چشم و گوش بسته او هستند

توجیه کافیه،حداقل از روی اون دسته گلهایی که پرپر شدن و به خاطر گرفتن حق امثال شما الان گوشه قبرستون خوابیدن خجالت بکشید.شما ها بت خمینی و خامنه ای رو تکفیر کردید،ولی به جایش  بت خاتمی را میپرستید



Freitag, 2. März 2012

زنده باد مردم سوریه که چشم به خائنینی مثل خاتمی ندوخته اند:شورای ملی سوریه رسما علیه بشار اسد اعلام جنگ کرد

برهان غلیون رئیس شورای ملی سوریه روز پنجشنبه اعلام کرد برای حمایت از "ارتش آزاد سوریه" دفتر نظامی تشکیل داده تا به گفته وی هرگونه کمک تسلیحاتی ارسالی از سوی کشورهای دوست با اشراف این دفتر و از طریق آن به ارتش آزاد منتقل شود. غليون که در پاریس با خبرنگاران صحبت می کرد افزود :" رژیم اسد باعث شد تا مردم برای دفاع از جان خود دست به اسلحه ببرند."
http://www.reuters.com/article/2012/02/29/us-syria-libya-aid-idUSTRE81S1E020120229

!امیدوارم دوستان عزیزی که زیر پرچم خاتمی سینه میزدند به خودشون اومده باشن

خاتمی اگه مرد بود،الان توی زندان بود،نه پای صندوق رای

Donnerstag, 1. März 2012

Dienstag, 14. Februar 2012

این عکس توی فیس‌بوک در طول ۸ ساعت گذشته ۲۲۴ هزار لایک خورده و ۶۵ هزار بار شیر شده


این عکس توی فیس‌بوک در طول ۸ ساعت گذشته ۲۲۴ هزار لایک خورده و ۶۵ هزار بار شیر شده. پیرمردی که بعد از ۳ سال از مرگ همسرش هنوز براش گل رز و کارت ولنتاین می‌خره 

Dienstag, 7. Februar 2012

بسیجیه داریم؟

بسیجیه زنگ زده بود راديو ميگفت، پيغام من به اوباما اينه که اگر روزی صد تا موشک بزنی به تهران ما يک قدم عقب نميريم! مجری پرسيد از کجا تماس ميگيريد؟ گفت: فيروز آباد فارس!بسیجیه داریم؟

دهه فجر مبارك

٣٢سال دستاورد انقلاب اسلامي:٨٠٠٠ پزشك بيكار،چدن میلیون جوان معتاد،ازهر١٠ ازدواج ٦طلاق،٦ميليون معتاد،٦٨% افسردگي،رسيدن سن فحشا به ١٤سالگي،فروش سالانه ١٣هزاركليه،٤٢%زير خط فقر...!حالا هی بگن دهه فجر مبارك!!!



Freitag, 3. Februar 2012

امام نقی مبدع تجربه گرایی

امام نقی مبدع تجربه گرایی بود. او معتقد بود باید بسیاری از باورهای قدیمی را به بوته آزمون گذاشت .برای مثال ایشان وضو می گرفت و سپس می گوزید تا ببیند واقعا وضویش باطل میشود یا نه .مجموعه این تجربیات و مشاهدات جرقه رنسانس و انقلاب صنعتی را در سامرا و بعد ها در سایر نقاط دنیا زد .



تاریخ تمدن -ویل دورانت

سنگسار ، اوج زیبایی یک دیانت تازی


شانزده قرن پیش این رسم میان کشورهای عربی بود،اکنون  تازه به افغانستان رسیده است!!!

Mittwoch, 1. Februar 2012

ارسال های فله ای،روش جدید لشکر ۷۰۰۰ تومانی برای ایجاد اختلال در شبکه های اجتماعی

ساندیس خوران ۷۰۰۰ هزارتومانی برای ایجاد اختلا در اطلاع رسانی در شبکه های اجتماعی شروع به روش جدیدی کرده اند که در ان با ارسال فله ای لینک و اسپم،سی در اختلا در شبکه های اجتماعی از جمله فرند فید،بالاترین،آزادگی و ... کرده اند.از بالا یار ها درخواست میکنیم که لطفا با این اراذل برخورد کنند 

Samstag, 21. Januar 2012

!ماجرای آر پی جی زدن بسیجی و پایان سیطره دلار بر دنیا به خاطر تحریم ایران

تو جبهه آر پی جی رو میدن دست بسیجیه،سر و ته میگیره شلیک میکنه.بعد بر میگرده میبینه همه لت و پار افتادن رو زمین،میگه ایول،وقتی با خودیا اینجوری کرده،ببین با دشمن چیکار کرده.حالا حکایت رییس جمهور منتصب ایران داستان پایان سیطره دلار بر دنیا و منزوی شدن کشور های غربی به خاطر تحریم ایرانه 

Mittwoch, 18. Januar 2012

مملکته داریم؟

لینک دادم؛مراحل بیرون کشیدن کشتی غرق شده ایتالیایی،بعد از ۲ ساعت پنج تا دونه امتیاز گرفته.حالا اگه لینک میدادم؛مراحل در آوردن لباس گلشیفته فراهانی،تا حالا از داغی ته دیگ شده بود.مملکته داریم؟




Freitag, 13. Januar 2012

اونها ۴ نفری ادرار کردن به یه جسد،سران جمهوری اسلامی دسته جمعی ری...ن به یه مملکت و زنده هاش

تصویر ۴ تا سرباز که معلوم نیست مست بودن یا ملنگ،در حال ادار کردن به یکی از افراد طالبان،کلی سر و صدا راه انداخته.اونوقت جمهوری اسلامی و سرانش،در کمال هوشیاری و آگاهی  ۳۲ ساله که دارن میر...ن به یه مملکت و چند ده میلیون آدم زنده،هیچکی صداش در نمیاد.دنیاست داریم؟

Sonntag, 8. Januar 2012

جمهوری اسلامی از ترس پا پس کشید/ وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح:ما نگفتیم تنگه هرمز را می‌بندیم

به گزارش حوزه دولت خبرگزاری فارس، سردار احمد وحیدی در حاشیه جلسه امشب هیئت دولت در جمع خبرنگاران در پاسخ به سؤالی درباره احتمال بستن تنگه هرمز از سوی ایران که در خبرگزاری‌های خارجی منعکس شد، اظهار داشت: ما نگفتیم تنگه هرمز را می‌بندیم بلکه مسأله اینست که اگر کسی بخواهد امنیت خلیج فارس را به خطر اندازد، برای همه به خطر می‌افتد.
 
وی در پاسخ به سؤالی در خصوص موضع ایران در پی آزادسازی 13 صیاد ایرانی از دست دزدان دریایی سومالی توسط نیروهای آمریکایی گفت: ‌وزارت امور خارجه موضع ایران را اعلام کرده است.
 
سردار وحیدی با بیان اینکه ما کار خوب را رد نمی‌کنیم در عین حال تصریح کرد "این مسأله هیچ دلیلی بر مشروعیت حضور آنان در منطقه نیست.
 
وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در پایان در پاسخ به سؤالی درباره اعزام ناو هواپیمابر انگلیس به خلیج فارس گفت:‌ این مسأله موضوع مهمی نیست.



http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13901018001460

Freitag, 6. Januar 2012

(!هفدهمین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر(من در انتخابات شرکت می کنم

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
این روزها اگرچند خبرداغ کشوررا رصد کنیم، یکی از آنها داغیِ خبر انتخابات است. و این که جماعتی بدان مشتاق اند و جماعتی از آن رویگردان. عده ای قصد وغرض هایی بکار بسته اند تا به مجلسی دیگر، ازجنس همین که آخرین نفس هایش را می کشد دست یابند، وکسانی دیگر، انتخابات را نمایشی بیش نمی دانند و بنا ندارند در این نمایش هیچ درهیچ، نقش سیاهی لشکررا بعهده بگیرند. خلاصه این که جماعتی به این مجلس طمع بسته اند و جماعتی از آن دل بریده اند. دراین میان، من می خواهم مخالف جریان رودِ معترضان شناکنم. می خواهم تمام نفرت ها و رنج ها و زخم هایم را درکیسه ای فرو بریزم وسرکیسه را ببندم و آن را پای دیوارخانه ی شما خاک کنم و با شما تا محل اخذ رأی بروم و رأی بدهم.
من ازهمه ی آنانی که تمایلی به حضوردرانتخابات ندارند، وازآنانی که به تحریمی نانوشته روی برده اند، تقاضا دارم بعد از مطالعه ی این نامه با من همراه شوند و تنور انتخابات را گرما بخشند. شاید پدران و مادرانی که هنوز خون فرزندانشان تروتازه و بلاتکلیف است به من بگویند: ای نابکار، آخرنیش خود را به جان این جنبش مظلوم فرو کردی و زهرخودت را ریختی و ذات ناجورت را برملا کردی. که می گویم: هرکسی را نقطه ضعفی است. بله، نقطه ضعف من، همین سخن گفتنِ ملایم با رهبراست. تا مگر خدا به دل او دست ببرد و پیش از آنکه خون معترضان به جوش آید، به جانب آنان متمایل گردد و به حقوق مسلمشان نظر کند.
رهبرگرامی،
زمان زیادی به روز رأی گیری نمانده است. ما با شما در انتخابات شرکت خواهیم کرد و به نمایندگان منتخب خود رأی خواهیم داد. حتماً. و با شما به آسمان خدا خواهیم نگریست، و آغوش خود را برای بارش برکات آسمانی اش خواهیم گشود. اطمینان دارم خدا در آن روز، در خنده های ما به تجلی درخواهد آمد و برشانه های مردم محزون ما بوسه خواهد زد و کدورت های آنان را به دست پروردگاری اش خواهد زدود. در روز رأی گیری، خود به چشم خود خواهید دید آنچه که بیش از همه به دل ما و شما می نشیند، چهره ی شاداب مردم است.
خواهیم دید که مردم در آن روز، از صمیم دل شادند. بله، آن شادمانی ای که سالها به حاشیه رفته بود، با همه ی استعداد آسمانی اش به خانه ها بازمی گردد و به دلها نفوذ می کند. خواهید دید که اسم شما به نیکی برزبانها جاری می شود وغریبه و آشنا به خود تبریک و به شما درود می گوید. بچشم خود خواهید دید که همین مردم، نفرت ها را دور می ریزند و آسمان “گذشت” را تا خود زمین پایین می کشند. ما و شما در روز رأی گیری، خدا را نیز شادمان خواهیم یافت. این شادمانی را می شود از برکاتی که خدا بر فهم مردم ما می بارد فهمید. تعجب نکنید. من راز این همه شکوه را یک به یک با شما می گویم.
در ترسیم این افق دگرگون، خدای گواه است که من به وادی تخیل و رؤیا سرفرو نبرده ام. من این روز را با همه ی فهم مختصرم در دسترس می بینم.  شما در دوقدمی این افق مبارک ایستاده اید. کافی است دستی برآورید و لبخندی به صورت بدوانید و به روی مردم آغوش بگشایید.
درروز رأی گیری، مردمان خود را خواهیم دید که چند به چند سرود می خوانند و پای می کوبند و به صورت خندان خدا دست می کشند و برگونه های او بوسه می بارند.  و خدا را خواهیم دید که با همه ی بزرگی اش به بوسه های مردم پاسخ می گوید و سفیران صلح و سلامت خود را به دلهای بیمار و نگران و سراسیمه ی ما گسیل می کند و دم گوش یک یک ما نغمه هایی از غروب غصه ها و طلوع لحظه ها می سراید.
درآن روز خوب، هرطایفه و هر جماعت به تناسب ذوق و سلیقه ای که دارد، به پای بوس آن شادمانی و آن فهم بزرگ می رود و هرکجا را که تیره و تاریک می بیند، آنجا را به نور حضورش روشن می کند.
درآن روز خوب، دراویش مان را خواهید دید که با لباس های سپید و کشکول ها و تبرزین های خود هوحق کنان از علی (ع) می خوانند. کمی که به اشعارشان توجه کنید خواهید دانست که در لابلای اذکارشان نام مبارک شما را نیز جای داده اند. یکی از آنها هسته ی بادامی را به شما هدیه می دهد و می گوید: من تا به صبح براین دانه ی بادام دعا باریده ام. تناول کنید تا مزه ی قدم زدن در راههایی که به آسمان خدا منتهی می شود به جانتان فرو شود. همو به شانه ی شما بوسه می زند و می گوید: از این که ما دراویش را به عزت انسانی مان باز بردید و از جفاهایی که هواداران شما برسرما فرو ریختند پوزش خواستید از شما سپاس داریم.
 دخترکان ابتدایی را خواهید دید که درلباس های یک شکل، موهای قشنگ خود را در اطرافِ صورتِ فرشته گونشان آراسته اند و پرچم های رنگین خود را با پیچ و تابِ سرودی که برلب دارند، تاب می دهند. به محتوای سرودشان گوش کنید آقا، از شما می خوانند و از شما تشکر می کنند. از این که حکم خدا را در باره ی آنان آشکار فرموده اید. این که حجاب، یک امر شخصی است و به باور شخصی افراد مربوط است. چه برسد به این که دخترکان نا بالغ نیز به این پوشش اجباری تحکم شوند.
 پسرکانِ ما چه؟ آنان با خوانشِ شعر شورانگیز” فردا از آنِ ماست” به آسمان خدا اشاره می کنند وجای شما را در کهکشانی که شرافت آن از زمین پیداست نشان می دهند. پسرکانی که پای می کوبند و کف می زنند و شما را به سفره ی شادمانی خویش فرا می خوانند. وشما، پیشانی یکی از آنان را می بوسید و دم گوشش می فرمایید: از مدرسه که باز آمدم، می آیم و با شما بازی می کنم. و برای من داستان همبازی شدن پیامبر با کودکان کوچه را تعریف می کنید.
زنان ما، برخی با حجاب های شایسته، وبرخی بدون حجاب، برای شما دست تکان می دهند و شناسنامه های خود را نشان شما می دهند. که یعنی: نگاه کنید آقا، ما به اشاره ی شما آمده ایم تا رأی بدهیم. شما اما چه می کنید؟  دست می برید و از آسمان خدا واژه های نیک  برمی چینید و به آنان هدیه می دهید. برپوشش رویین آن هدیه ها، این عبارت شریف قرآنی نقش بسته است:       ” لااکراه فی الدین”. و برای چندمین باراز بانوان سرزمین تان بخاطر آسیب های این سالهای پس از انقلاب پوزش خواهی می کنید. وآنان با بزرگواری از فرداهای خوب می گویند و می گویند: گذشته را به دست گذشته سپرده اند.
جوانان ما، چه دختر و چه پسر، در لباس های رنگارنگ، و با چهره هایی که از نشاطی عمیق به وجد آمده است، هیاهو می کنند و به شما شادباش می گویند. شما بزرگوارانه با تبسمی به وسعت فهم، پاسخشان را می دهید و بی صدا به من می گویید: من یک چنین صورت های نورانی را بخواب نیز ندیده بودم. و باز با نگاه به غوغای جوانان، به من می گویید: چقدر دلم برای تماشای این چهره ها تنگ شده بود. و این که: این همه شادمانی کجا مدفون شده بود و چرا باید از این جوانان دریغ می شده است؟ یکی از جوانان را پیش می خوانید و به بازوی او دست می نهید و به صورتش تبسم می بارید که: ما را بخاطر این که این همه سال شما را از بدیهی ترین حقوق انسانی تان دور ساختیم ببخشایید. و آن جوان، صمیمانه به صورت شما خنده می کند و می گوید: از این که در کنار ما هستید، خوشحالیم.
شما برای رأی دادن باید از میان دانشمندان و فرهیختگان سرزمین مان عبور کنید. آنانی که  درایران بوده اند ویا بعد از سالها دوری اخیراً به میهن شان باز آمده اند. دانشمندان ما با تحسین به شما نگاه می کنند. نگاهی که برای شما تازگی دارد. شما تا کنون یک چنین نگاهی را تجربه نکرده اید. نگاه مخاطبان شما تا پیش از این، اغلب با ترس و تملق آلوده بود و شما شخصاً حس و حالِ این ترس ها و تملق ها را می شناخته اید. اما اکنون در این چهره ها نه ترس هست نه چیزی که به تملق آمیخته باشد. هرچه هست، ادب و احترام و سپاس و امتنانِ صادقانه است.
 وشما به من می فرمایید: من چقدر به این چهره های سلیم و شریف محتاج بوده ام و خود نمی دانستم. یکی از دانشمندان ما دست شما را می گیرد و سپاس صورتش را نشان شما می دهد و می گوید: از این که درهمین فرصت باقیمانده، قدر خود و قدرمردم و سرزمین خود را دانسته اید و برای رهایی این سرزمین، برخواسته های فردی خود پای نهاده اید، از شما ممنونم. وشما سخنی برلب نمی آورید. چرا که آن بانوی دانشمند، اشک چشم شما را رصد کرده و معنای آن را فهمیده است.
هنرمندان ما برای شما راه می گشایند. عده ای به خاطر گل روی شما ترانه ای و تصنیفی اجرا می کنند. یکی از آنها جلو می آید و می گوید: آقا، ما هنرمندان، تا این تاریخ به شما و به این نظام و به این انقلاب پشت کرده بودیم. دلایلش را خودتان بهتر می دانید. اما اکنون با افتخار برای شما آثار هنری برآورده ایم و به این کار خود غرور نیزمی ورزیم. نقاشان و مجسمه سازان و موسیقیدانان و نویسندگان و فیلمسازان و شاعران و خوشنویسان و بازیگران و معماران،همه و همه، آثاری خلق کرده اند که هریک از آن آثارطعمی از شما دارد. اشک به چشمان شما هجوم می برد. به من می فرمایید: من چرا این همه صداقت را به دور دست ها تارانده بودم؟
درکنار خانواده های شهدا و جانبازان و آزادگان و ایثارگران، ایرانیانِ سرمایه داری که از اطراف و اکناف دنیا به کشورشان باز آمده اند، چشم به راه شمایند تا زیباترین الفاظ انسانی خود را نثار شما کنند. وشما با بوسیدن سریکی از نوادگان شهدا، دست سرمایه داری را که به تازگی به ایران باز آمده می فشارید و به او می فرمایید: اینک این سرزمین شما! ما خرابش کردیم و شما آبادش کنید. سرمایه دار ایرانی دست شما را به گرمی می فشارد و می گوید: ما هرکه بوده ایم و هرکه هستیم، ایرانی هستیم. دارو ندارمان را برای سرفرازی ایران فدا می کنیم. باشید و تماشا کنید. وهمو از این که شایستگان را، ونه صرفاً هواداران و خویشان و بی مایگان را به مدیریت و اداره ی کشور فرا خوانده اید از شما تشکر می کند.  
با هرقدم به قدمی که شما برمی دارید و با هرتبسمی که به صورت می نشانید و با هرسخن شایسته ای که بر زبان می نشانید، مردمان جهان از رسانه های خود با شما همراهند و تولد یک گاندی دیگر را به هم تبریک می گویند. این که: دیدید درانسان ظرفیت هایی نهفته است که می تواند یک شبه، آری یک شبه دگرگون شود و فردای همان شب به پاسداران اطراف خود فرمان دهد: به پادگان های خود باز روید و از هرکجا که سرفرو برده بودید، سربیرون کشید و کار مردم را به خود مردم وا بگذارید. و به مأموران اطلاعاتی بفرماید: وای اگر برای شکستن متهمی دست بالا ببرید و برسراو هوار بکشید. چه برسد به این که او را بزنید و بکشید و جنازه اش را در یک جای بی نشان دفن کنید و خبری هم به خانواده اش ندهید.
طبق آماری که رسانه های جهان منتشر کرده اند، پربیننده ترین برنامه ی تلویزیونی تا آن روز، سخنان شما با مردم ایران و جهان بوده است. که در آن از مردم ایران خواسته اید گذشته را به دست گذشته بسپارند و از خطای خطا کاران بگذرند. وحتی اگر توان گذشت ندارند، خاطیان را – هرکه هستند- به دست قانون بسپرند. دراین سخن یکجانبه، شما با صدایی که از عمق صداقت برمی آید، مردم ایران را به فردایی نوید داده اید که نمایندگان واقعی مردم و شایستگان و فرهیختگان و مدیران بایسته برسرکارند. وفرموده اید: من براین سرزمین بیست و سه سال رهبری کردم. اکنون که به پشت سرمی نگرم، شایستگی را در این می بینم که ایکاش مرا و ما را با نقد ها وآسیب شناسی خیرخواهان خصومت نبود.
ایکاش اداره ی کشور را به مدیران شایسته وا می نهادیم. ایکاش با مردم خودعبوس نبودیم. ایکاش برسرهمه ی مردم – ونه جماعتی معدود – بال می گشودیم. ایکاش با مردمان جهان درمی آمیختیم و واژه ی دشمن را از کثرت استعمال به فرسودگی در نمی انداختیم. ایکاش حضور بی دلیل خدا را به هرکجای جامعه فرو نمی فشردیم. ایکاش خود را زیرک تر و فهیم تر و نخبه تر و خبره ترو محق تر، و دیگران را نفهم و لازم الاطاعه ی محض نمی دانستیم. ایکاش بجای نظام، حفظ ارزش های انسانی را اوجب واجبات می دانستیم. ایکاش هیچ دخترو پسری به جرم های خنده دار از ما سیلی نمی خورد و سالهای جوانی اش را بخاطر توهین به ما و نظام و فلان مسئول خطاکار در زندان نمی گذراند. ایکاش ما جوانان کم سن و سال و معترض خود را که مختصر زاویه ای با گرایش ما داشتند، اعدام نمی کردیم. ایکاش به کار نمایندگان مجلس فرو نمی شدیم. ایکاش زبان مردم را از شدت ترس به لکنت در نمی انداختیم. ایکاش به قاموس قضا و قضاوت بها می دادیم. وایکاش به امتداد این همه  ایکاش های شرم آور دچار نمی شدیم.
مردمان جهان سخنان صادقانه ی شما را “باور” می کنند. پیش از آنها، این مردم ایرانند که شما را باور کرده اند. شما در همان سخنان یکجانبه، فرموده اید: به دلیل این که حدوداً بیست میلیون نفر از مردم ایران به این انتخابات راضی نیستند، من با عنایت به اختیارات قانونی ام، زمان برگزاری انتخابات را به تعویق می اندازم تا همگان – ونه بخش معدودی از مردم – با تماشا و باورِ فضای فراخی که ایجاد شده، در انتخابات شرکت کنند. زندانیان سیاسی را آزاد می کنم. شخصاً به در خانه ی آقایان موسوی و کروبی می روم و جلوی دوربین های رسانه های جهانی، آنان را در آغوش می کشم و از آنان بخاطر رنج هایی که متحمل شده اند پوزش خواهم خواست. دخالت های فراقانونی را محو می کنم. خودم با همه ی وجودم بر روند این انتخابات نظارت می کنم. وسپس درکنار می ایستم و اداره ی کشور را به شایستگان و نمایندگان راستین مردم می سپارم.
به محل رأی گیری نزدیک می شویم. جماعتی از سنیان سرزمین مان به سمت شما می آیند و از این که آنان را در اداره ی استانهای سنی نشین مختار ساخته اید و درتهران و درهرکجا به آنان اجازه ی احداث مسجد داده اید تشکر می کنند. یکی از سنیان به شما می گوید: آقا جان، ما سنیان، پیش از آنکه سنی بوده باشیم، ایرانی بوده ایم و همچنان ایرانی هستیم. مگر می شود یک ایرانی به سرزمین مادری اش دل نسوزاند؟ وشما به شانه ی او دست می نهید و می گویید: درست می گویید عزیزمن، همه ی ما پیش از آنکه به عقیده ای و گرایشی متمایل و معتقد باشیم، ایرانی بوده ایم. پس این ایرانِ ما و شما. درهرکجا که دلتان با آن است آرام بگیرید و در اداره ی سرزمین تان سهیم باشید.
اقلیت های مذهبی و حتی کمونیست های ما نیز برای رأی دادن صف بسته اند. یکی از کمونیست ها پیش می آید و خوشحالی اش را از این که در دانشگاه به او کرسی تدریس پیشنهاد شده، نشان شما می دهد. یکی از بسیجیان به دست شما شاخه گلی می دهد و می گوید: از این که ما را از شر نیروهای خود سرو بی سواد و بد دهن و قمه به دست و چاقوکش رهایی بخشیده اید از شما سپاس داریم. وشما آن شاخه گل را تقدیم بانویی می کنید که سابق براین فاحشه بوده و به یمن برکاتی که برسرجامعه باریده، به آغوش خانواده بازگشته.
رسانه های جهانی خبر می دهند که مشاهده ی این همه تغییر در ایران، کشورهای تحریم کننده را به شرمندگی درانداخته و آنان یک به یک از پافشاری برتحریم ایران پس می کشند. همین رسانه ها، راز این عقب نشینی پی درپی را فشارافکار عمومی مردمان جهان اعلام می کنند.
پای صندوق رأی، یکی از خبرنگاران خارجی از شما می پرسد: چه شد که ناگهان ورق برگشت؟ وشما درنهایت شجاعت پاسخش می دهید: ما جای مردم هراسی را با  خدا ترسی عوض کردیم. خبرنگار می پرسد: یعنی چه؟ توضیح می دهید: ما بجای این که از خدا بترسیم و رعایت سنت های حتمی او را بکنیم، به مردم هراسی دچار شده بودیم. خیال می کردیم اگر مردم سربرآورند و اعتراض کنند و جولان بگیرند، همه ی مناسبات هستی به هم می ریزد. به همین دلیل هیچگاه اجازه ندادیم مردم در این سی و سه سال سربلند کنند و به ما بگویند: چرا؟ حالا ما جای این دو تا را عوض کرده ایم.
در شعبه ی رأی گیری، شناسنامه ی خود را می دهید و برگه ای می گیرید. ظاهراً باید این رأی دادن مخفیانه باشد. و کسی نداند شما به چه کسی رأی می دهید. اما خودتان بدون این که از کسی اسم ببرید به من می فرمایید: بنا دارم به یک مسیحی رأی بدهم که تخصصش از همه ی مسلمانان و دوستان من بیشتراست. او را می شناسم و درباره اش تحقیق کرده ام. به یک کلیمی رأی می دهم که درتحلیل قانون دومی ندارد. او را نیز شناسایی کرده ام و به درستی نگاه او یقین دارم. می خواهم به یک زرتشتی نیزکه منصف تر از او ندیده ام رأی بدهم. این خانم زرتشتی، درعلم و ادب و فرهیختگی سرآمد است. به یک خانم هنرمند هم می خواهم رأی بدهم. او را درکار هنر متبحر و صاحب رأی یافته ام. می گویم: آقا این خانم هنرمند که شما می فرمایید بی حجاب و لاقید و قائل به برابری حقوق زن و مرد است. می فرمایید: این که بی حجاب است و قیودات مذهبی ندارد و یک چنین عقایدی دارد مهم نیست. همین که به وطنش و به انسانیت عشق می ورزد خواستنی است.
از شعبه ی اخذ رأی که بیرون می آییم به گنبد وبارگاه امام رضا(ع) اشاره می فرمایید و می گویید: به آستان قدس رضوی و هرکجا که تا کنون زیر نظر رهبری بوده دستور داده ام  باید به حسابرسان دستگاههای نظارتی پاسخگو باشند. و سرآخر دست به سینه می نهید و به امام رضا سلام می گویید و از او برای آینده ی خود و آینده ی مردم ایران سرفرازی طلب می کنید.
 برگ کاغذی به دست من می دهید و با نگاهی کوتاه به صورت من، روی برمی گردانید و به سمتی می روید. شما دور می شوید و من به عظمت مردی می نگرم که با درون خود جنگید و به سلامت از این نبرد بزرگ بدرآمد. دریک مدرسه ی کهن، طلاب فراوانی برای درس آموختن چشم به راه شمایند. من اطمینان دارم آنان، آنسوتر از درس خارج فقه و اصول، درس بی بدیل دیگری از شما می آموزند که مدرّس آن تنها و تنها خود شمایید ومردانِ صاحب نامی چون گاندی و نلسون ماندلا. و آن: ” از خود گذشتن بخاطر مردم ” است
مادر شهید سهراب اعرابی خود را به من می رساند و با من به دور شدن شما می نگرد. به او می گویم: از خون فرزندتان بگذرید بانو. می گوید: گذشتم. همان لحظه ای که این مرد ذره ذره برخود پای می نهاد و از مردم حلیت می طلبید، گذشتم.
به برگ کاغذی که شما به من داده اید نگاه می کنم. می بینم با خط خوش به پاسداران و اطلاعاتی ها نوشته اید: ” وسایلی را که سالها پیش از نوری زاد و دیگران برداشته اید، به آنان بازگردانید. دزدی، دزدی است. چه از جانب یک ولگرد گرسنه باشد، چه از جانب پاسداران و اطلاعاتی هایی که یک روز مردمان فلک زده ی این سرزمین بدانها امید بسته بودند. درانتهای نامه مرقوم فرموده اید: حسابرسی از پولهایی که برداشته اید و برداشته ایم، وحسابرسی از ظلم هایی که کرده اید و کرده ایم، بماند بعهده ی نمایندگان راستین مردم”. 
منبع:http://nurizad.info/index.php/nurizad/18126