تصاویر مجلس ختم پدر سعید حدادیان، یادآور اردوهای ورزشی است. هم کشتیگیر دارد و هم وزنهبردار. هم رییس
فدراسیون فوتبال حاضر است و هم کاپیتان تیم ملی.
اگر پژمان جمشیدی در سریال پژمان برای پیدا کردن تیم، سر از قبرستان و مجلس ختم پدر زن حمید درخشان درآورد، اینجا در عالم واقع، خود حمید درخشان در مجلس ختم پدر سعید حدادیان شرف حضور یافته. کفشها را هم گذاشته توی کیسه که مبادا چه کسی بدزدد؟ قالیباف، حسین الله کرم، حجتالاسلام ابوترابی، محسن رضایی یا بقیه مداحان اندرونی؟!
اغلب ورزشیهایی که در محل حضور داشتند، اگر هم اهل روضه باشند، عمراً سعید حدادیان گوش نمیکنند، اما گوشی دستشان آمده که چرخهای ممکلت گاهی از گلوگاه صاحب مجلس میگردد.
توی عکسها، محض رضای خدا حتی یک آدم عادی نمیبینید. همه گولاخ، بالادستی، طاقچه نشین و قپه روی کتف. تازه حدادیان هنوز کاملاً کشف نشده؛ عورتنامهها و نوحه قشنگها را رو نکرده. دارد روی تحریرهایش کار میکند برای ایران آرمانی 150 میلیون نفری.
حمد و سورههایتان قبول حضرت حق باشد اما اینجا مجلس ختم نیست، دارالشفاست! تسلا دهندگان، خود برای تسلا جویی آمدهاند. بهداد آمده تا هیکل نشان بدهد مقابل خباثت رضازاده. نکونام آمده برای فردای بعد از جام جهانی که فوتبالش تمام خواهد شد. حسین هدایتی مشرف شده برای تثبیت خصوصی سازی.
کفاشیان با نیشخند ثابتی در عروسی و عزا، گالشها زیر بغل، خدمت رسیده تا انشاءالله پرونده قضایی شهاب دادگرنژاد ختم به خیر شود. علی مرادی در عطش ریاست مجدد فدراسیون وزنهبرداری است. درخشان آمده تا بلکه باسن به نیمکت بمالد در نیم فصل دوم. آن یکی آمده برای شفاعت، ای بسا در این سقاخانه حکومتی، چند نفری هم عرضی نداشته باشند جز مختصری زیرآب زنی.
جماعت نخبهای که ما در شگفت بودهایم از هنر دریبل و دو خم و دوضرب استثناییشان روی تشک، تخته و مستطیل سبز، اینجا خود مسحور یک حنجره معیوباند. ما همگی خوش آوازیم زیر دوش، اما صدای صاحب این مجلس چنان گوشخراش است که هنگام استحمام میتواند کاشیهای بخار گرفته را خش بیاندازد.
با حضور در چنین منابری که «محمل قانون گریزی» هستند، میتوان تمام نهادهای دولتی و چارچوب قانونیشان در امور اقتصادی را ریشخند کرد. ورزشکاران ما چندان مقصر نیستند اگر برداشت صحیحی از جامعهشان دارند
©مهدی رستمپور
اغلب ورزشیهایی که در محل حضور داشتند، اگر هم اهل روضه باشند، عمراً سعید حدادیان گوش نمیکنند، اما گوشی دستشان آمده که چرخهای ممکلت گاهی از گلوگاه صاحب مجلس میگردد.
توی عکسها، محض رضای خدا حتی یک آدم عادی نمیبینید. همه گولاخ، بالادستی، طاقچه نشین و قپه روی کتف. تازه حدادیان هنوز کاملاً کشف نشده؛ عورتنامهها و نوحه قشنگها را رو نکرده. دارد روی تحریرهایش کار میکند برای ایران آرمانی 150 میلیون نفری.
حمد و سورههایتان قبول حضرت حق باشد اما اینجا مجلس ختم نیست، دارالشفاست! تسلا دهندگان، خود برای تسلا جویی آمدهاند. بهداد آمده تا هیکل نشان بدهد مقابل خباثت رضازاده. نکونام آمده برای فردای بعد از جام جهانی که فوتبالش تمام خواهد شد. حسین هدایتی مشرف شده برای تثبیت خصوصی سازی.
کفاشیان با نیشخند ثابتی در عروسی و عزا، گالشها زیر بغل، خدمت رسیده تا انشاءالله پرونده قضایی شهاب دادگرنژاد ختم به خیر شود. علی مرادی در عطش ریاست مجدد فدراسیون وزنهبرداری است. درخشان آمده تا بلکه باسن به نیمکت بمالد در نیم فصل دوم. آن یکی آمده برای شفاعت، ای بسا در این سقاخانه حکومتی، چند نفری هم عرضی نداشته باشند جز مختصری زیرآب زنی.
جماعت نخبهای که ما در شگفت بودهایم از هنر دریبل و دو خم و دوضرب استثناییشان روی تشک، تخته و مستطیل سبز، اینجا خود مسحور یک حنجره معیوباند. ما همگی خوش آوازیم زیر دوش، اما صدای صاحب این مجلس چنان گوشخراش است که هنگام استحمام میتواند کاشیهای بخار گرفته را خش بیاندازد.
با حضور در چنین منابری که «محمل قانون گریزی» هستند، میتوان تمام نهادهای دولتی و چارچوب قانونیشان در امور اقتصادی را ریشخند کرد. ورزشکاران ما چندان مقصر نیستند اگر برداشت صحیحی از جامعهشان دارند
©مهدی رستمپور
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen